آلرژی دخترم
نگار جون من سلام...تو این یکی دو هفته ای که گذشت بابایی جون همش امتحان داشت و میخوند. من و تو هم بیشتر خونه بودیم و با اینکه تعطیلات بود جایی نرفتیم. اما خوب باز خوبیش این بود که باوجود تو دیگه حوصله من سر نرفت...تو با شیرینکاریات و خنده هات خستگی و بی حوصلگی رو از تن من و بابایی بیرون میبری... نگار جونی چند روزی بود که دونه های ریزی رو صورت و یکمی هم رو دست و پاهات پیدا شده بود و بدجوری میخاروندی دلم کباب میشد وقتی صورت نازتو اینطوری میدیدم ...همه میگفتن از گرماست اما چون هر روز داشت بیشتر میشد دیروز با بابایی بردیمت دکتر. خانوم دکتر گفت آلرژیه به یه چیزی حساسیت داری..اما خوب هنوز نفهمیدیم حساسیتت به چیه گل من.....
نویسنده :
فاطمه
11:30