آلرژی دخترم
نگار جون من سلام...تو این یکی دو هفته ای که گذشت بابایی جون همش امتحان داشت و میخوند. من و تو هم بیشتر خونه بودیم و با اینکه تعطیلات بود جایی نرفتیم. اما خوب باز خوبیش این بود که باوجود تو دیگه حوصله من سر نرفت...تو با شیرینکاریات و خنده هات خستگی و بی حوصلگی رو از تن من و بابایی بیرون میبری...
نگار جونی چند روزی بود که دونه های ریزی رو صورت و یکمی هم رو دست و پاهات پیدا شده بود و بدجوری میخاروندی دلم کباب میشد وقتی صورت نازتو اینطوری میدیدم...همه میگفتن از گرماست اما چون هر روز داشت بیشتر میشد دیروز با بابایی بردیمت دکتر. خانوم دکتر گفت آلرژیه به یه چیزی حساسیت داری..اما خوب هنوز نفهمیدیم حساسیتت به چیه گل من...من و بابایی هر چیزی که به فکرمون میرسیدو انجام دادیم مثلا عروسک تاتی هات رو جمع کردیم گفتیم شاید از اوناس...حریره بادوم رو هم فعلا قطع کردم آخه خانوم دکتر گفت احتمال داره به بادوم حساسیت نشون داده باشه...خونه رو هم خنک نگه داشتیم برات...تازه بوسیدن تو رو هم فعلا دکتر ممنوع کرده اما برا خوب شدن تو فرشته ی من اینو تحمل میکنیم... من و بابایی برات دعا میکنم زودی خوب بشی ایشالله دخترکم...
عسلکم من و بابایی عاشقانه دوست داریم
و از خدا میخوایم این فرشته ی آسمونی رو برا همیشه سالم و شاد کنارمون حفظ کنه...آمین...