ده ماهگیت مبارک نگارم...
نگار ده ماهه شد دست و هورررراااااااااااااااااا
سلام دخترگل مامان...ده ماهگيت مبارك عسلم...من و بابايي خيلي خوشحاليم كه روز به روز شاهد بزرگ شدنت هستيم...ايشالله هميشه سالم و شاد باشي و بزرگ وبزرگتر بشي...
تو اين ماه كاراي جالبي ياد گرفتي مثلا به حالت چاردست و پا ميشي وخودتوعقب و جلو ميدي مخصوصا اگه آهنگ هم باشه كه ديگه باشدت بيشتري انجام ميدي بعضي وقتام تو همون حالت پاهاتو هي بالا ميبري يا به قول خودمون بپربپر ميكني هركي اين كارات رو ميبينه غش ميكنه از خنده و خوشش مياد...گاهي از مبل ميگيري و حتي يكي دو قدم هم ميتوني راه بري...جلو ميز تلويزيون ميري و دكمه تلويزيون رو با انگشت اشارت هي خاموش و روشن ميكني يا صدا رو هي قطع و وصل ميكني...بيچاره اين دستگاهها چي ميكشن ازدست اين جوجه...از پله آشپزخونه تاحالا فقط ميتونستي بياي بالا اما الان ديگه با احتياط پايين هم ميري...كاملا ميفهمي وقتي ميگيم نكن يا بده مثلا وقتي چيزي دستت باشه و بگم بده اونو تو دستم ميزاري...وقتايي هم كه ميخواي خرابكاري كني تا ميگيم نه ونچ نچ ميكنيم شما هم نچ نچ ميكني و ميفهمي كه كارت درست نيست...یکی دوبار کامل گفتی بابا و وقتی هم که گشنت باشه یا آب بخوای میگی مممممهههه مممممهههه...قربون تو دختر باهوشم
هفته پيش سرماخوردي و با مامان جون برديمت دكترو هنوز دارو مصرف ميكني...پاهات هم يكمي سوخته...نميدونم ميگن احتمالا مال دندونات باشه...ايشاله زودي مرواريدات نمايان بشه و اذيت نشي جوجه طلاي ما...
عسلم اين روزا چون ميرم سركار كمتر وقت ميكنم وبلاگت رو به روز كنم اما از ماهگردات يادم نميره و تاجايي كه بتونم ميام و به روزش ميكنم...
جيگرطلاي ما مواظب خودت باش بازم ميم و برات مينويسم...